دعای نفرین به ظالم امام هادی از سید بن طاووس برای نفرین قطعی ظالم
ذکر و دعای مجرب نفرین قطعی ظالم و نفرین سریع ظالم از مظلوم از سید بن طاووس در سایت دعا 786
در این پست از سایت ذکر و دعا و تعبیر خواب doa786.com دعای نفرین به ظالم امام هادی از سید بن طاووس برای نفرین قطعی ظالم را قرار دادیم . دعای بسیار مجرب و سریع الاجابه از امام هادی (ع) برای نفرین شخص ظالم و نفرین مظلوم در حق ظالم می باشد که از سید بن طاووس (ره) روایت شده است . متن دعای نفرین مظلوم در حق ظالم امام هادی از سید بن طاووس را در ادامه این مطلب از سایت دعا 786 قرار دادیم …
,دعای نفرین ظالم نی نی سایت,دعا برای نابودی ظالم نی نی سایت,دعاي نفرين ظالم,دعاي نفرين به ظالم,دعا جهت نفرین ظالم,دعای نفرین به ظالم امام هادی,دعا برای نابودی ظالم,دعا جهت نفرین بر ظالم,دعا جهت نابودی دشمن ظالم ,,نفرین ظالم با سوره فیل,نفرین ظالم نی نی سایت,دعای نفرین ظالم نی نی سایت,نفرین به ظالم نی نی سایت,دعا برای نابودی ظالم نی نی سایت,نفرین ظالم در نماز شب,نفرين ظالم,نفرین برای ظالم,نفرین شوهر ظالم,روش نفرین ظالم,نفرین شخص ظالم,دعاي نفرين ظالم,طلسم نفرین ظالم,نفرین برای ادم ظالم,دعاي نفرين به ظالم,دعا جهت نفرین ظالم
دعای نفرین قطعی ظالم,دعای نفرین از امام هادی,دعای نفرین سید بن طاووس,دعای قوی و مجرب برای نفرین,دعای سریع الاجابه نفرین ظالم,دعای امام هادی برای نفرین مظلوم بر ظالم,طلسم قوی نفرین از امام هادی,دعای سید بن طاووس برای نفرین ظالم
دعای نفرین به ظالم امام هادی از سید بن طاووس برای نفرین قطعی ظالم
نفرین مظلوم بر ظالم
سید ابنطاووس با سند خود از ابوروح نسابی نقل میکند که گفت:
امام هادی علیهالسلام پس از حمد و ثنای الهی، با این دعا که بعدا میآید، متوکل را نفرین کرد. سید ابنطاووس میگوید: من این دعا را از طریق دیگری بدست آوردم
آن این است که:
زرافه دربان متوکل که شیعه بود میگوید: متوکل، فتح بن خاقان را گرامی میداشت، او بیش از همهی مردم [و امراء]، و فرزندان و خاندانش به او نزدیک بود، متوکل خواست تا موقعیت فتح را به رخ دیگران بکشد، از اینرو [روزی] دستور داد تا همهی وزرا، بزرگان، امراء، فرماندهان، و لشکریان، و عامهی مردم، به بهترین شکل، خود را بیارانید، و در فخرآمیزترین آمادگی و امکانات خود ظاهر شوند، و کسی جز او و فتح بن خاقان سوار نباشد و همه با ترتیب درجات، و موقعیتهای اجتماعی خود، پیاده در جلو ایشان به راه افتند، آن روز، روز بسیار گرم تابستانی بود، از جملهی بزرگان که بیرون آمد امام هادی علیهالسلام بود، امام علیهالسلام، مشقت و رنج بسیار از پیاده بودن و گرمای آن روز دید
زرافه میگوید:
رو به امام علیهالسلام کردم، و عرض کردم: سرورم! سوگند به خدا بر من گرانست این مشقتها و رنجهایی که از این طاغیان میبینی، و دست حضرت علیهالسلام را گرفتم، و او [با دست خود] بر من تکیه کرد، و فرمود: زرافه! در نزد خدا، ناقهی صالح، از من گرامیتر [، و ارجمندتر] نیست، و پیوسته از حضرت علیهالسلام سؤال کردم، و استفاده بردم، و با او سخن گفتم، تا زمانی که متوکل فرود آمد، و دستور داد تا مردم برگردند، هر یک اسبهای خود را آورده سوار شدند، و به خانههای خود برگشتند، و برای حضرت علیهالسلام نیز استری آوردند، حضرت علیهالسلام سوار شد، و من در خدمت ایشان به منزل برگشتم، امام پیاده شد، و من خداحافظی کردم، و به خانهی خود رفتم، فرزندانم معلمی شیعه داشتند که دانشمند و فاضل بود، عادت من این بود که هنگام غذا، او را هم سر سفره میآوردم،
او آمد، و از هر در سخن گفتیم، و نیز از سوار بودن متوکل و فتح، و پیاده بودن دیگران سخن به میان آمد، و من از رنج امام هادی علیهالسلام، و سخنش که: در نزد خدا، ناقهی صالح، منزلتش از من بیشتر نیست، خبر دادم، معلم که مشغول خوردن غذا بود،
دست کشید، و گفت: تو را به خدا! آیا این سخن را از او شنیدی؟ گفتم: سوگند به خدا! شنیدم. گفت: بدان که متوکل بیش از سه روز، در سلطنت خود باقی نمیماند، و به هلاکت میرسد، تو کارهای خود را جمع و جور کن، و اموال خود را در جاهای امن بگذار، و آماده باش که مرگ متوکل، اسباب غارت اموالت نشود. گفتم: از کجا میگویی؟ گفت: آیا داستان صالح و ناقه را در قرآن نخواندهای
خدای سبحان میفرماید:
«پس آن ناقه را پی کردند، و صالح گفت: سه روز در خانههایتان بهرهمند گردید [، و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید]، این وعدهای است که دروغ نخواهد بود». و ممکن نیست سخن امام علیهالسلام، بیهوده باشد.
زرافه گفت:
سوگند به خدا! روز سوم نرسید مگر آنکه منتصر [فرزند متوکل]، به همراه بغا و وصیف، و ترکان، بر متوکل، و فتح بن خاقان حمله کردند، و آنان را کشتند، و آنچنان آنان را تکه تکه کردند که از یکدیگر شناخته نمیشدند، و خدا نعمت و سلطنت متوکل را از بین برد، سپس من به دیدار امام علیهالسلام شتافتم، و از ماجرای خود با معلم آگاهش کردم
امام علیهالسلام فرمود:
راست گفته است، چون به تنگ آمدم به دعای دفع ظالم – این گنجینهی موروثی خود از پدران بزرگوارم که از هر دژ و سلاح و سپری نیرومندتر است – مراجعه کردم، و با آن، متوکل را نفرین کردم، و خدا او را به هلاکت رساند.
عرض کردم: سرورم! اگر مصلحت بدانی، آن را به من بیاموز، و او آموخت
دعا این است:
خدایا! من، و فلان فرزند فلان، دو تا از بندگان تو هستیم که اختیار ما در دست تو است، قرارگاه دائم و موقت ما را میدانی، و از بازگشتگاه و جایگاه ما، و نهان و آشکار ما خبر داری، و از نیات ما آگاهی، و به اسرار ما احاطه داری، آگاهی تو به آشکار ما به همان گونه است که از نهان ما آگاهی، و آگاهی تو به نهان ما، به همانگونه است که از آشکار ما آگاهی، هیچ چیز از کارهای ما از تو پنهان نمیماند، و هیچ حالی از احوال ما از تو پوشیده نیست، هیچ پناهگاهی نداریم که ما را از تو پناه دهد، و هیچ دژی نداریم که ما را [از تو] حفظ کند، و فراری ما از دسترس تو بیرون نمیرود، و هیچ ظالمی از دسترسی تو، در پناه سلطنت خود قرار نمیگیرد، و از جانب او سپاهش با تو پیکار نمیکند، و با حمایت او هیچ قدری با تو به زور آزمایی نمیپردازد، و هیچ عزیزی با فراوانی [عده وعدهی خود]، با تو به رقابت در عزت، اقدام نمیکند، هر جا برود تو او را درمییابی، و به هر جا پناه برد، تو بر او توانایی، پس پناه ستمدیدهی ما، به تو، و توکل شکست خوردهی ما، بر تو، و بازگشتش، به سوی تو است، چون فریادرسان رهایش کنند، از تو فریادرسی میخواهد، و چون یاوران از [یاری] او باز مانند، تو را به یاری میطلبد، و چون از درگاه خانهها رانده شود، به تو پناه میآورد، و چون درهای بسته به رویش قفل شود، در خانهی تو را میکوبد، و چون پادشاهان فراموشکار، خود را از او بپوشند، به تو وصل میشود، پیش از آن که به تو شکوه کند، میدانی چه برایش پیش آمده، و پیش از آن که تو را برای آن بخواند، میدانی که چه سامانش میبخشد، پس سپاس تو را که شنوا، بینا، لطیف، و توانایی.
خدایا! در علم ازلی و قضای استوار، و قدر جاری، و حکم گذرا، و مشیت نافذی که در خوشبخت و بدبخت، و نیکوکار و تبهکار آفریدگان خود داشتهای، این بود که فلان فرزندان فلان را بر من توانمند سازی، او با آن، به من ستم میکند، و ظلم روا میدارد،
و با سلطنتی که به او دادهای، خود بر من گرامی میدارد، و با موقعیت بلندی که به او بخشیدهای، بر من تکبر میکند، و مهلت دادن تو به او فریبش داده، و بردباری تو از او، به سرکشیاش افکنده، او با رفتار ناخوشایندش با من، از بردباری، ناتوانم کرده، و شرش چنان مرا فرا گرفته که از تحمل آن بازماندهام، و با ناتوانی و ذلتی که دارم نمیتوانم از او انتقام گیرم، و حق خود را بستانم، اینک او را به تو وا میگذارم، و در کار او بر تو توکل میکنم، من او را از کیفر تو ترساندهام، و از قهر تو بر حذر داشتهام، و از عتاب [، و انتقام] تو بیم دادهام. اما میپندارد که بردباری تو نسبت به او، از ناتوانی، و مهلت دادن تو به او، از عجز است، هیچ عمل ناشایستی او را از دیگری باز نداشت، و با عمل ناشایست اول خود، از دومی دست نکشیده، بلکه در گمراهی خود، ثابت، و ظلم خود را، پی در پی و در تجاوز خود، لجوج، و در سرکشی خود، اصرار میورزد، این به خاطر جرات و جسارتی است که به تو – ای بزرگوارم! – پیدا کرده، و به خاطر پرداختن عمدی او به خشم توست که [البته] آن را از ظالمان بر نمیگردانی، و به خاطر بیمبالاتی او در برابر عذاب توست که [قطعا] آن را از متجاوزان بازنمیداری.
اینک این منم ای خدای بزرگوارم! که در دستان او، ناتوان، و در سلطنت او، حقم تباه، و با زورگوییهای او، خوار گشتهام، مغلوبم، مورد ظلم، و غضب اویم، بیمناک و ترسناک و هراسان و شکست خوردهام، صبرم تمام شده، و از تدبیر بازماندهام، و همهی درها جز در خانهی تو به رویم بسته است، و همهی راهها جز راه به سوی تو، به رویم مسدود است، جلوگیری از رفتارهای تلخ [و ظلم] او، بر من دشوار است، و نمیدانم چگونه ظلمش را برطرف کنم، و از هر که یاری خواستهام تنهایم گذاشت، و همهی آنان که به ایشان دل بسته بودم رهایم کردند، با خیر خواه خود مشورت کردم، اشاره کرد که به تو رو کنم، و از راهنمای خود، راهنمایی خواستم، جز به تو راهنماییم نکرد.
حال، ای مولای من! خوار و زبون و درمانده و آگاه به اینکه هیچ گشایشی جز از جانب تو نیست، و هیچ رهایی جز به وسیلهی تو نیست، به سوی تو بازگشتهام، میخواهم که به وعدهی یاریم، و اجابت دعایم وفا کنی، زیرا این سخن حق، و تغییر ناپذیر توست که فرمودهای: «و هر کس نظیر آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند، سپس مورد ستم قرار گیرد، قطعا خدا او را یاری خواهد کرد»، و فرمودهای: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم»، و من آنچه فرمودی عمل کردم، و هیچ منتی بر تو ندارم، چگونه بر تو منت داشته باشم و حال آن که تو مرا به آن راهنمایی فرمودی، پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و چنانکه وعده دادهای دعایم را مستجاب فرما. ای کسی که از وعدی خود تخلف نمیکند!
و من – ای خدای بزرگوارم! – میدانم که تو روزی را داری که در آن، انتقام مظلوم را از ظالم میگیری، و یقین دارم که تو موقفی داری که در آن، حق مغصوب را از غاصب میگیری، زیرا هیچ دشمنی بر تو پیشی نمیگیرد، و هیچ ستیزگری از حیطهی قدرت تو بیرون نمیرود، و نگران از دست رفتن کسی نیستی، ولی بیتابی و بیقراری من، صبر مرا به اوج شکیبایی، و انتظار بردباری تو نمیرساند، ای بزرگوار و مولایم! قدرت تو بر من، فوق هر قدرتی است، و سلطهی تو بر هر صاحب سلطهای، غالب است، و بازگشت هر کسی هر چند مهلتش داده باشی، و هر ظالمی هر چند فرصتش داده باشی، به سوی تو است، پروردگارا! بردباری تو از فلان فرزند فلان، و ادامهی شکیبایی، و فرصت دادن تو به او، به زیان من است، اگر اطمینان به تو، و یقین به وعدهی تو نداشتم، نزدیک بود ناامیدی بر من چیره گردد، خدایا! اگر در قضای حتمی،
و قدرت نافذ تو گذشته است که او از ظلم به من برگردد و توبه کند، و از آزار من دست بردارد، و از گناه بزرگی که در حق من مرتکب شده کناره گیرد، بر محمد و آل محمد درود فرست، و آن را – هم اکنون، هم اکنون، پیش از آنکه نعمتهایم را که به من دادهای از بین ببرد، و نیکیهایت را که بر من کردهای مکدر کند – در دلش بیفکن. و اگر غیر این است، و بر ظلم من پایدار است، از تو درخواست میکنم – ای یاور مظلومان ستمدیده؟! – دعایم را اجابت کنی، بر محمد و آل محمد درود فرست، و این ظالم را از جایگاه امنش، با عزت و اقتدار بگیر، و همچون پادشاهی انتقامجو، بر او شبیخون زن، و نعمت و سلطنتش را بستان، و جمع و یارانش را بشکن، و دار و ندارش را سخت پاره پاره کن، و یاورانش را سخت پراکنده ساز، و از نعمت خود که او شکرش نکرد برهنهاش کن، و پیراهن عزتت را که او سپاسش نگفت، از اندامش در آر، و او را بشکن ای درهم شکن قلدران [، و ستمگران]! و او را نابود کن ای نابود کنندهی نسلهای گذشته! و او را هلاک کن ای هلاک کنندهی امتهای ستمگر! و او را خوار کن ای خوار کنندهی گروههای تجاوزگر! و عمرش را قطع کن، و ملکش را بگیر، و اثرش را پاک کن، و خبرش را نابود کن، و آتشش را خاموش کن، و روزش را تاریک، و آفتابش را در هم بپیچ، و جان از تنش بیرون ببر، و توانش را خرد کن، و ریاستش را قطع کن، و بینیاش را به خاک بمال، و مرگش را زود برسان، و پردهای برایش مگذار مگر آن که پاره کنی، و نه ستونی مگر آن که بشکنی، و نه یکپارچگی مگر آن که بپراکنی، و نه بلند مرتبگی مگر آن که پایین آوری، و نه پایهای مگر آن که سست کنی، و نه سببی مگر آن که ببری.
و به ما بنمایان یاران، و سپاه، و دوستان، و خویشانش را [به صورت] گروههای ناسازگار پس از سازگاری، و پراکندگان پس از یکپارچکی، و سر به زیر داشتگان پس از سرفرازی بر امت، و با زوال فرمانرواییش، دلهای آشفتهی بیمناک، و سینههای با حسرت، و امت سرگردان، و مردم فراموش شده را شفا بخش، و با هلاکتش حدود تعطیل شده، و احکام رها شده، و سنتهای فرسوده، و نشانهای دگرگون شده، و تلاوتهای تغییر یافته، و آیات تحریف شده، و مدارس متروکه، و محرابهای خالی، و مسجدهای ویران را [آنچنان که بایسته و بینقص باشند]، متداول کن، و با مرگش شکمهای بسیار گرسنه را سیر کن، و ملازهها [، و گلوها] ی بسیار درمانده [و خشکیده]، و جگرهای تشنه را سیراب فرما، و گامهای خسته را آسوده کن، [خدایا!] او را با شبی بینظیر، و ساعتی تهی از شفا، و گرفتاری تهی از رهایی، و لغزشی تهی از چشم پوشی، به دام افکن، و حریمش را مباح، و خوشیاش را مکدر کن، و بزرگترین یورش ناگهانی، و برترین کیفر، و قدرت فائقه، و سلطنت بینظیر و شکوهمندتر خود را به او بنمایان، و با نیروی توانمند، و تدبیر محکم خود او را مغلوب من ساز، و با نیروی باز دارندهی خود که همهی آفریدهها در برابرش رامند، مرا از [شر] او نگهدار، و به فقری که جبرانش نکنی، و بدی که پنهانش نکنی گرفتارش کن، و او را در خواستههایش به خودش واگذار. که تو هر چه را بخواهی انجام میدهی. و او را از حول و قوهی خودت، تهی، و به حول و قوهی خودش محتاج کن، و با مکر خود مکرش را بیارزش، و با مشیت خود، مشیتش را برطرف فرما، تنش را بیمار، و فرزندانش را یتیم، و عمرش را کم، و آرزویش را ناامید، و دولتش را زائل، و زاری و شیونش را طولانی کن، و سرگرم [بیماری] بدنش کن، و از اندوه جدایش مساز، و کیدش را در گمراهی، و کارش را رو به زوال، و نعمتش را از دست رفته، و بزرگواریش را فرومایگی، و سلطنتش را رو به نابودی، و عاقبتش را در بد فرجامی قرار ده، و او را چون خواستی بمیرانی، با خشمش بمیران، و چون خواستی نگهداری، با اندوهش نگهدار، و مرا از شر، و عیبجویی، و بدگویی، و قهر، و دشمنی او باز دار، و چنان نگاهی بر او بیفکن که نابودش کنی، که تو قدرتت بیشتر، و کیفرت سختتر است، و ستایش، مخصوص خداست که پروردگار جهانیان است.
قال السید ابنطاوس:
حدثنا الشریف أبوالحسن محمد بن محمد بن المحسن بن یحیی بن الرضا أدام الله تأییده، یوم الجمعة لخمس بقین من ذی الحجة، سنة أربع و أربعمائة، بمشهد مقابر قریش، علی ساکنه السلام، قال: حدثنی أبی رضی الله عنه قال: حدثنا أبوعبدالله محمد بن ابراهیم بن صدقة، یوم السبت، لثلاث بقین من سنة اثنتین و سنین [اثنین و ستین] و ثلاثمائة بمشهد مقابر قریش، علی ساکنه السلام من حفظه، قال: أخبرنا سلامة محمد الأزدی، قال: حدثنی أبوجعفر بن عبدالله العقیلی، و حدثنی أبوالحسن محمد بن تریک الرهاوی، قال: أخبرنا أبوالقاسم عبدالواحد الموصلی اجازة، قال: حدثنی أبومحمد جعفر بن عقیل بن عبدالله بن عقیل بن محمد بن عبدالله بن عقیل بن أبیطالب، قال: حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن الحسین بن اسحاق بن جعفر بن محمد، [قال:] حدثنی أبوروح النسابی، عن أبیالحسن علی بن محمد علیهماالسلام أنه دعا علی المتوکل، فقال بعد أن حمدالله و أثنی علیه:
اللهم! انی و فلانا عبدان من عبیدک الی آخر الدعاء الذی یأتی ذکره.
و وجدت هذا الدعاء مذکورا بطریق أخری [آخر] هذا لفظه: ذکر باسنادنا عن زرافة حاجب المتوکل، و کان شیعیا أنه قال: کان المتوکل یحظی [لحظوة] الفتح بن خاقان عنده و قربه منه دون الناس جمیعا، و دون ولده و أهله أراد أن یبین موضعه عندهم، فأمر جمیع مملکته من الأشراف من أهله و غیرهم و الوزراء و الأمراء و القواد، و سائر العساکر، و وجوه الناس أن یزینوا بأحسن التزیین، و یظهروا فی أفخر عددهم و ذخائرهم، و یخرجوا مشاة بین یدیه، و أن لا یرکب أحد الا هو و الفتح بن خاقان خاصة بسر من رأی، و مشی الناس بین أیدیهما علی مراتبهم رجالة، و کان یوما قائظا شدید الحر، و أخرجوا فی جملتها الأشراف أباالحسن علی بن محمد علیهماالسلام، و شق علیه ما لقیه من الحر و الزحمة.قال زرافة: فأقبلت الیه و قلت له: یا سیدی! یعز والله! علی ما تلقی من هذه الطغاة، و ما قد تکلفته من المشقة، و أخذت بیده، فتوکأ علی و قال: یا زرافة ما ناقة صالح عندالله بأکرم منی، أو قال: بأعظم قدرا منی، و لم أزل أسائله و أستفید منه و أحادثه الی أن نزل المتوکل من الرکوب، و أمر الناس بالانصراف، فقدمت الیهم دوابهم فرکبوا الی منازلهم و قدمت بغلة له، فرکبها فرکبت معه الی داره، فنزل و ودعته و انصرفت الی داری، و لولدی مؤدب یتشیع من أهل العلم و الفضل، و کانت لی عادة باحضاره عند الطعام، فحضر عند ذلک و تجارینا الحدیث و ما جری من رکوب المتوکل و الفتح و مشی الأشراف و ذوی الاقتدار بین أیدیهما، و ذکرت له ما شاهدته من أبیالحسن علی بن محمد علیهماالسلام، و ما سمعته عن قوله: ما ناقة صالح عندالله! بأعظم قدرا منی، و کان المؤدب یأکل معی، فرفع یده و قال: بالله! انک سمعت هذا اللفظ منه؟ فقلت له: والله! سمعته یقول، فقال لی: اعلم أن المتوکل لا یبقی فی مملکته أکثر من ثلاثة أیام و یهلک، فانظر فی أمرک، و أحرز ما ترید احرازه، و تأهب لأمرک کی لا یفجؤکم هلاک هذا الرجل، فتهلک أموالکم بحادثة تحدث أو سبب یجری، فقلت له: من أین لک؟
فقال: أما قرأت القرآن فی قصة صالح علیهالسلام و الناقة، و قوله تعالی (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب) [1] و لا یجوز أن یبطل قول الامام.
قال زرافة: فوالله! ما جاء الیوم الثالث حتی هجم المنتصر و معه بغا و وصیف و الأتراک علی المتوکل فقتلوه و قطعوه و الفتح بن الخاقان جمیعا قطعا، حتی لم یعرف أحدهما من الآخر، و أزال الله نعمته و مملکته، فلقیت الامام أباالحسن علیهالسلام بعد ذلک و عرفته ما جری مع المؤدب و ما قاله، فقال: صدق انه لما بلغ منی الجهد رجعت الی کنوز نتوارثها من آبائنا، هی أعز من الحصون و السلاح و الجنن، و هو دعاء المظلوم علی الظالم، فدعوت به علیه، فأهلکه الله.
فقلت له: یا سیدی! ان رأیت أن تعلمنیه، فعلمنیه و هو: اللهم! انی و فلان بن فلان عبدان من عبیدک نواصینا بیدک، تعلم مستقرنا و مستودعنا، و تعلم منقلبنا و مثوانا و سرنا و علانیتنا، و تطلع علی نیاتنا، و تحیط بضمائرنا علمک بما نبدیه کعلمک بما نخفیه، و معرفتک بما نبطنه کمعرفتک بما نظهره، و لا ینطوی عنک شیء من أمورنا، و لا یستتر دونک حال من أحوالنا، و لا لنا منک معقل یحصننا، و لا حرز یحرزنا، و لا هارب یفوتک منا، و لا یمتنع الظالم منک بسلطانه، و لا یجاهدک عنه جنوده، و لا یغالبک مغالب بمنعه، و لا یعازک متعزز بکثرة [2] ، أنت مدرکه أین ما سلک، و قادر علیه أین لجأ، فمعاذ المظلوم منا بک، و توکل المقهور منا علیک، و رجوعه الیک، و یستغیث بک اذا خذله المغیث، و یستصرخک اذا قعد عنه النصیر، و یلوذ بک اذا نفته الأفنیة، و یطرق بابک اذا أغلقت دونه الأبواب المرتجة، و یصل الیک اذا احتجبت عنه الملوک الغافلة، تعلم ما حل به قبل أن یشکوه الیک، و تعرف ما یصلحه قبل أن یدعوک له، فلک الحمد سمیعا بصیرا لطیفا قدیرا.
اللهم! انه قد کان فی سابق علمک، و محکم قضائک، و جاری قدرک، و ماضی حکمک، و نافذ مشیئتک فی خلقک أجمعین، سعیدهم و شقیهم و برهم و فاجرهم أن جعلت لفلان بن فلان علی قدرة فظلمنی بها، و بغی علی لمکانه، و تعزز علی بسلطانه الذی خولته ایاه، و تجبر علی بعلو حاله التی جعلتها له، و غرة املائک له، و أطغاه حلمک عنه.
فقصدنی بمکروه عجرت عن الصبر علیه، و تغمدنی بشر ضعفت عن احتماله، و لم أقدر علی الانتصار منه لضعفی، و الانتصاف منه لذلی، فوکلته الیک، و توکلت فی أمره علیک، و توعدته بعقوبتک، و حذرته سطوتک، و خوفته نقمتک، فظن أن حلمک عنه من ضعف، و حسب أن املاءک له من عجز، و لم تنهه واحدة عن أخری، و لا انزجر عن ثانیة بأولی، ولکنه تمادی فی غیه، و تتابع فی ظلمه، و لج فی عدوانه، و استشری فی طغیانه جرأة علیک، یا سیدی! و تعرضا لسخطک الذی لا ترده عن الظالمین، و قلة اکتراث ببأسک الذی لا تحبسه عن الباغین.
فها أنا ذا یا سیدی! مستضعف فی یدیه، مستضام تحت سلطانه، مستذل بعنائه، مغلوب مبغی علی مغضوب، وجل خائف مروع مقهور، قد قل صبری، وضاقت حیلتی، و انغلقت علی المذاهب الا الیک، و انسدت علی الجهات الا جهتک، و التبست علی أموری فی دفع مکروهه عنی، و اشتبهت علی الآراء فی ازالة ظلمه، و خذلنی من استنصرته من عبادک، و أسلمنی من تعلقت به من خلقک طرا، و استشرت نصیحی، فأشار الی بالرغبة الیک، و استرشدت دلیلی فلم یدلنی الا علیک.
فرجعت الیک یا مولای! صاغرا راغما مستکینا عالما أنه لا فرج الا عندک، و لا خلاص لی الا بک، انتجز وعدک فی نصرتی، و اجابة دعائی، فانک قلت و قولک الحق الذی لا یرد و لا یبدل: (و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنه الله) [3] ، و قلت جل جلالک و تقدست أسماؤک: (أدعونی أستجب لکم) [4] ، و أنا فاعل ما أمرتنی به، لا منا علیک، و کیف أمن به و أنت علیه دللتنی، فصل علی محمد، و آل محمد فاستجب لی کما وعدتنی، یا من لا یخلف المیعاد!
و انی لأعلم یا سیدی! ان لک یوما تنتقم فیه من الظالم للمظلوم، و أتیقن لک وقتا تأخذ فیه من الغاصب للمغصوب لأنک لا یسبقک معاند، و لا یخرج عن قبضتک منابذ، و لا تخاف فوت فائت، ولکن جزعی و هلعی لا یبلغان بی الصبر علی أناتک، و انتظار حلمک، فقدرتک علی یا سیدی و مولای! فوق کل قدرة، و سلطانک غالب علی کل سلطان، و معاد کل أحد الیک و ان أمهلته، و رجوع کل ظالم الیک و ان أنظرته، و قد أضرنی یا رب! حلمک عن فلان بن فلان، و طول أناتک له و امهالک ایاه، و کاد القنوط یستولی علی لولا الثقة بک، و الیقین بوعدک.
فان کان فی قضائک النافذ، و قدرتک الماضیة أن ینیب أو یتوب أو یرجع عن ظلمی، أو یکف مکروهه عنی، و ینتقل عن عظیم ما رکب منی، فصل اللهم علی محمد و آل محمد، و أوقع ذلک فی قلبه الساعة الساعة، قبل ازالة نعمتک التی أنعمت بها علی، و تکدیره معروفک الذی صنعته عندی.
و ان کان فی علمک به غیر ذلک من مقام علی ظلمی، فأسألک یا ناصر المظلوم المبغی علیه! اجابة دعوتی، فصل علی محمد و آل محمد، وخذه من مأمنه أخذ عزیز مقتدر، وافجأه فی غفلته مفاجاة ملیک منتصر، واسلبه نعمته و سلطانه، و افضض عنه جموعه و أعوانه، و مزق ملکه کل ممزق و فرق أنصاره کل مفرق، و أعره من نعمتک التی لم یقابلها بالشکر، و انزع عنه سربال عزک الذی لم یجازه بالاحسان، و اقصمه یا قاصم الجبابرة! و أهلکه یا مهلک القرون الخالیة! و أبره یا مبیر الأمم الظالمة! و اخذله یا خاذل الفئات الباغیة! و ابتر عمره، و ابتز ملکه، وعف أثره، و اقطع خبره، و أطفی ناره، و أظلم نهاره، و کور شمسه، و أزهق نفسه، و اهشم شدته، وجب سنامه، و أرغم أنفه، و عجل حتفه، و لا تدع له جنة الا هتکتها، و لا دعامة الا قصمتها، و لا کلمة مجتمعة الا فرقتها، و لا قائمة علو الا وضعتها، و لا رکنا الا وهنته، و لا سببا الا قطعته.
و أرنا أنصاره و جنده، و أحباءه و أرحامه عبادید بعد الألفة، و شتی بعد اجتماع الکلمة، و مقنعی الرؤوس بعد الظهور علی الأمة، و اشف بزوال أمره القلوب المنقلبة الوجلة، و الأفئدة اللهفة، و الأمة المتحیرة، و البریة الضائعة، و أدل ببواره الحدود المعطلة، و الأحکام المهملة، و السنن الداثرة، و المعالم المغیرة، و التلاوات المتغیرة، و الآیات المحرفة، و المدارس المهجورة، و المحاریب المجفوة، و المساجد المهدومة، و أشبع به الخماص الساغبة [5] ، و أرو به اللهوات اللاغبة [6] و الأکباد الظامئة، و أرح به الأقدام المتعبة، و أطرقه بلیلة لا أخت لها، و ساعة لا شفاء منها، و بنکبة لا انتعاش معها، و بعثرة الا اقالة منها، و أبح حریمه، و نغص [7] ، نعیمه، و أره بطشتک الکبری، و نقمتک المثلی، و قدرتک التی هی فوق کل قدرة، و سلطانک الذی هو أعز من سلطانه، و اغلبه لی بقوتک القویة، و محالک الشدید، و امنعنی منه بمنعتک التی کل خلق فیها ذلیل، و ابتله بفقر لا تجبره، و بسوء لا تستره، و کله الی نفسه فیما یرید، انک فعال لما ترید، و أبرئه من حولک و قوتک، و أحوجه الی حوله و قوته، و أذل مکره بمکرک، و ادفع مشیئته بمشیئتک، و اسقم جسده، و أیتم ولده، و انقص أجله، و خیب أمله، و أزل دولته، و أطل عولته، و اجعل شغله فی بدنه، و لا تفکه من حزنه، و صیر کیده فی ضلال، و أمره الی زوال، و نعمته الی انتقال، وجده فی سفال، و سلطانه فی اضمحلال، و عاقبته الی شر مآل، و أمته بغیظه اذا أمته، و أبقه لحزنه ان أبقیته، و قنی شره و همزه و لمزه و سطوته و عداوته، و المحه لمحة تدمر بها علیه، فانک أشد بأسا و أشد تنکیلا، و الحمد لله رب العالمین
برگرفته از سایت ملکوتی ها
*******************************
بازنشر : سایت دعا 786 سایت بزرگ ذکر و دعا و فال و تعبیر خواب و باستان شناسی