معنی اسم اعظم الخالق از اسماء الله,خواص و فضیلت اسم الخالق

خواص و فضیلت و فواید گفتن اسم الخالق و ذکر و ختم الخالق از اسماء الله در سایت دعا 786

در این پست از سایت ذکر و دعا و تعبیر خواب doa786.com 99 معنی اسم اعظم الخالق از اسماء الله,خواص و فضیلت اسم الخالق را قرار دادیم . یکی دیگر از اسم های اعظم خداوند تعالی الخالق می باشد . معنی و مفهوم الخالق یعنی آفریننده و خلق کننده هر چیزی که از صفات خداوند می باشد . برای آشنایی با خواص و فضیلت اسم اعظم الخالق به ادامه این مطلب در سایت دعا 786 مراجعه کنید …

,اسم الخالق,اسم الخالق للحمل,اسم الخالق في القران,اسم الخالق بالانجليزي,اسم الخالق الأعظم,اسم الخالق الله,حكم اسم الخالق,هل اسم الخالق حرام,معنى اسم الخالق,اسم الله الخالق النابلسي,اسم الله الخالق للحمل,اسم الله الخالق في القران,كم مرة ورد اسم الخالق في القران الكريم,كم مره ذكر اسم الخالق في القران,اسم الله الخالق في القران الكريم,كم عدد اسم الخالق في القران,كم ذكر اسم الخالق في القران,كم ذكر اسم الخالق في القران الكريم,كم مرة ذكر اسم الخالق في القران الكريم,عدد مرات ذكر اسم الخالق في القران,اسم عبدالخالق بالانجليزي,كتابه اسم عبد الخالق بالانجليزي,اسم خالد بالانجليزي,اسم الخالق انجليزي,اسم عبد الخالق بالانجليزي مزخرف,اسم الله الخالق للاطفال,اسم الله الخالق البارئ المصور,اسم الله الخالق الخلاق,اسم الله الخالق في المنام,اسم الله الخالق الكلم الطيب,اسم الله الخالق يدل على,اسم الله الخالق بيسان الباز,حكم تسمية الخالق,معنى اسم الخالق للاطفال,معنى اسم الخالق في حق الله,معنى اسم الخالق بالمنام,معنى اسم عبد الخالق و صفاته,معنى اسم خالق,معنى اسم الله الخالق الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ,معنى اسم عبد الخالق,معنى اسم الله الخالق للاطفال,معنى اسم عبد الخالق في المنام

معنی اسم اعظم الخالق از اسماء الله,خواص و فضیلت اسم الخالق

معنی اسم اعظم الخالق از اسماء الله,خواص و فضیلت اسم الخالق,فواید اسم الخالق,آثار و برکات اسم الخالق,گفتن ذکر الخالق,خواص ذکر الخالق,ذکر الخالق برای حاجت,الخالق یعنی صاحب عظمت,الخالق از اسماء الله الحسنی

معنی اسم اعظم الخالق از اسماء الله,خواص و فضیلت اسم الخالق

الخالق: آفریننده

خالق (اسم الله)

«خالق» به معنای آفریدگار، یکی از اسامی خدای تعالی است. این کلمه در قرآن مجید ۸ بار وارد شده و در ۷ مورد بر خدا اطلاق شده است، چنان که لفظ «خلّاق» دو بار آمده و در هر دو مورد وصف خداوند قرار گرفته است.

واژه خالق در لغت

«خلق» در اصل بمعنى اندازه گیرى و تقدیر است و چون آفریدن توأم با اندازه گیرى است، لذا خلق را آفریدن معنى مى کنند. راغب گوید: اصل خلق بمعنى اندازه گیرى درست مى باشد پس خالق بمعنى اندازه گیر است و بالمناسبه بمعنى آفریدگار مى باشد

مرحوم طبرسى گفته:

اصل خلق به معنى ساختن چیزى است پس از اندازه گیرى آن به نحو دقیق آنچنان که کم و کاست و نقص و عیبى در آن نباشد، و این کار جز به دست تواناى خداوند قادر حکیم صورت نگیرد، آرى این اطلاق به نحو مسامحه و تجوّز در غیر خداوند، صحیح و معقول است.

فرق خالق با صانع و بارئ

در کتاب لوامع مقداد آمده که فرق میان صانع و خالق و بارئ آنست که صانع کسى است که چیزى را از عالم نیستى بعالم هستى آورده باشد، و خالق کسى است که به مقتضاى حکمت اشیاء را اندازه گیرى کرده باشد خواه ایجادشان کرده باشد یا نه، و بارئ کسى است که اشیاء را بدون نقص و کمبود ایجاد کرده باشد.

خالق در قرآن

این صفت خداوند در سوره انعام/ ۱۰۲، سوره رعد/ ۱۶، سوره حجر/ ۲۸، سوره فاطر/ ۳، سوره ص/ ۷۱، سوره زمر/ ۶۲، سوره غافر/ ۶۲، سوره طور/ ۳۵، سوره واقعه/ ۵۹ و سوره حشر/ ۲۴ آمده است.

«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ …»; او است معبودى که آفریننده عالم امکان و پدیدآورنده جهان و جهانیان است…

«هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ اللَّهِ یرْزُقُکمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»; آیا جز خدا آفریننده اى هست که شما را از فراز و جوّ هوا و از زمین روزى دهد

«اللَّهُ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ وَهُوَ عَلَىٰ کلِّ شَیءٍ وَکیلٌ»; خداوند خود آفریدگار هر چیزى است و او بر همه چیز نگهبان است.

انحصار خالقیت به خدا

پاره اى از آیات قرآن مانند «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف/۵۴) خالقیت را منحصر به خدا دانسته است،

همچنین مى فرماید: «…قُلِ اللّهُ خالِقُ کلّ شَىء وَهُوَ الواحِدُ القَهّار».(رعد/۱۶) «بگو خدا آفریدگار همه چیز است و او است یگانه و غالب».

و نیز مى فرماید: «…هَلْ مِنْ خالِق غیرُ اللّهِ یرْزُقُکمْ مِنَ السَّماءِوَ الأَرْض لا إِلهَ إِلاّهُوَ فأَنّى تُؤْفَکونَ».(فاطر/۳) «بگو آیا آفریننده اى جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد، جز او خدایى نیست، پس چرا سرگشته اید؟».

اگر در این آیات خلقت از آن خدا شمرده شده، ولى در برخى از آیات خالقهاى دیگرى نیز معرفى شده اند، مثلاً به هنگام آفرینش انسان، خدا خود را «تَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (مؤمنون/۱۴): «بهترین آفریدگارها» توصیف مى کند.

در آیه دیگر آفرینش را به غیر خدا نیز نسبت مى دهد و به حضرت مسیح (علیه السلام) خطاب کرده و مى فرماید:

«…وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِى…».(مائده/۱۱۰) «آن گاه که از گل، شکل پرنده اى به اذن من آفرید».

آیات گذشته به روشنى دلالت مى کنند که خالقیت مخصوص خدا است، ولى در تفسیر این اختصاص دو نظر وجود دارد که به طور مشروح بیان مى شوند: اشاعره و قبل از آنها سلفى ها، مفهوم بدوى این آیات را گرفته، همه جهان و آثار و افعال موجودات را مخلوق بلا واسطه خدا مى دانند و هر نوع تأثیر را از هر موجودى سلب مى کنند و مى گویند: او است که هر پدیده را بدون سبب و واسطه اى مى آفریند و حتى درباره افعال انسان که مسئولیت آن با خود او است، مى گویند: به هنگام اراده انسان، خدا فعل او را ایجاد مى کند، بدون آن که اراده و وجود انسان تأثیرى در پدیده داشته باشد.

در این نظریه، کلیه علل و اسباب طبیعى نادیده گرفته شده است و نظامى به نام «علت و معلول» وجود ندارد، هرچه هست در صفحه هستى، یک علت بیش نیست و آن خدا است و تمام جلوه هاى هستى نتیجه مستقیم وجود او است و هیچ نوع واسطه اى میان خدا و دیگر پدیده ها وجود ندارد و این نظریه مستند به مفهوم بدوى آیاتى است که خالقیت و تدبیر را مختص خدا مى داند.

گاهى آنان به این نظریه رنگ فلسفى مى دهند و مى گویند: هرگاه ما به نظام علِّى و معلولى معتقد بشویم و بگوییم در میان پدیده هاى طبیعى تأثیر و تأثر است، چگونه مى توانیم این دو آیه یاد شده در زیر را که قیام آسمانها را مربوط به خود خدا مى داند تفسیر کنیم، چنان که مى فرماید:

«إِنَّ اللّهَ یمْسِک السَّماواتِ وَالأَرض أَنْ تَزولا…».(فاطر/۴۱) «خدا آسمان ها و زمین را از فرو ریختن نگه مى دارد».

وباز مى فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَماءُ وَ الأَرْض بِأَمْرِهِ…».(روم/۲۵) «از نشانه هاى وجود او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپا است».

آنان مى گویند هرگاه برپایى آسمان و زمین در پرتو علل طبیعى اشیا باشد، چگونه مى توان او را با اسم «قیوم» هماهنگ دانست، زیرا مفهوم این اسم این است که همه جهان به فرمان او برپا است; در حالى که بنابر نظریه علت و معلول در درون موجودات قوه و توانى است که در یکدیگر اثر مى گذارند و سرانجام انسجام و هماهنگى پدید مى آید.

هرگاه ما این تصور را صحیح بدانیم، وصف «قیومیت» از بین مى رود و با آیه «یمْسِک السَّماوات والأَرضَ أَنْ تَزولا» منافات پیدا مى کند. زیرا مفاد وجود نظام علّى و معلولى، استقلال آنها در بقا و پایندگى است، بدون آن که به کمکى نیازمند باشند، در این صورت شبیه کامپیوتر مى شود که فقط براى تغذیه معلومات نیاز به فاعل دارد، ولى در بقا و عرضه اطلاعات خودکفا مى باشد.

تحلیل این نظریه:

این نظریه از دو جهت قابل ملاحظه است:

الف. در وحى الهى بر خلاف این نظریه تصریح شده است، زیرا در آیات زیادى آثار و یک رشته فعالیتها به موجوداتى مانند جنود الهى و فرشتگان و بندگان نسبت داده شده است. یعنى قرآن در حالى که خدا را «قیوم» مى داند یک رشته پدیده ها را به غیر خدا نسبت مى دهد; از باب نمونه، میراندن افراد، و گرفتن جانهاى بندگان و فرستادن آنها به سراى دیگر، پدیده اى است که هم به خدا نسبت داده شده و هم به رسولان، یعنى فرشتگان خدا و هم به ملک الموت، در جایى مى فرماید:

«اللّهُ یتَوفّى الأَنْفُس حِینَ مَوتِها…».(زمر/۴۲) «خدا جانها را به هنگام مرگشان مى گیرد».

در آیه دیگر این پدیده را به رسولان خود نسبت مى دهد و مى فرماید:

«حَتّى إِذا جاءَ أحَدَکمُ المَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلنا وَ هُمْ لا یفَرِّطُون».(انعام/۶۱) «آن گاه که مرگ یکى از آنها فرا مى رسد، فرستادگان(فرشتگان) ما آن را دریافت کرده و کوتاهى نخواهند کرد».

در آیه سوم آن را به فرشتگان نسبت مى دهد و مى گوید:

«فَکیفَ إِذا تَوفَّتْهُمُ المَلائِکة یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبارَهُم». (محمد/۲۷) «چگونه خواهند بود آن گاه که فرشتگان روح آنان را بگیرند، در حالى که بر چهره ها و پشتشان مى زنند».

در مورد چهارم نیز قبض روح را به ملک الموت نسبت مى دهد و مى فرماید:

«قُلْ یتَوفّاکمْ مَلَک المَوت الَّذِى وُکلَ بِکمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکمْ تُرْجَعُون».(سجده/۱۱) «بگو شما را فرشته مرگى که براى قبض روح گمارده شده مى گیرد، آن گاه به سوى ما بازگردانده مى شوید».

در این آیات چهارگانه یک پدیده به چهار فاعل به صورت ظاهر متفاوت نسبت داده شده; گاهى به خدا، مرحله دوم به رسولان، و مرحله سوم به فرشتگان، در نوبت چهارم به ملک الموت و به حکم این که در قرآن تناقض وجود ندارد، باید هر چهار نسبت صحیح باشد; هرگاه معنى اختصاص خالقیت به خدا به همان معنا باشد که اشاعره مى گویند، فقط یکى از این نسبتها درست بوده و سه نسبت دیگر نادرست خواهد بود. در حالى که قرآن هر چهار نسبت را درست مى داند.

تصحیح این نسبتهاى چهارگانه ما را وادار مى کند که در مفاد اختصاص خالقیت به خدا بیندیشیم آن گاه به داورى بنشینیم.

ب. از مجموع گفتار پیش استفاده مى شود که اشاعره تصور مى کنند که اگر بر روابط علّى و معلولى قائل شویم، خدا حکم بنّا را پیدا خواهدکرد که پس از ایجاد، مصنوع از صانع خود بى نیاز مى شود و به دیگر سخن: تصور مى کنند که اگر به ویژگى هایى در موجودات طبیعى قائل شویم، موقعیت خدا متزلزل شده و غیر از لحظه حدوث به او نیازى نخواهد بود، چنان که در مثال کامپیوتر جریان چنین است. این دستگاه از نظر وجود و حدوث به طراح و سازنده و از نظر بازدهى علمى به تغذیه دهنده نیازمند است; آن گاه که از این دو مرحله گذشت به صورت خودکفا در آمده و روى پاى خود ایستاده، به پرسشها پاسخ مى گوید و فرمانها را انجام مى دهد.

ولى باید توجه نمود، اعتقاد به نظام علّى و معلولى چنین پیامدى را ندارد، زیرا نظام طبیعى در حالى که روابط علّى و معلولى بر آن حاکم است، آن چنان نیست که آنى از وجود خدا بى نیاز شود و از فیض مستمر او مستغنى گردد، بلکه این ارتباطِ دایم است که به ممکنات وجود و تأثیر و اثر مى بخشد و اگر یک لحظه ارتباط بریده شود، نه خورشیدى هست و نه روشنایى او، نه ماهى هست و نه نورانیت آن و نه دیگر موجودات امکانى با تجلیات خود.

به تعبیر دیگر، نسبت جهان امکانى به واجب الوجود نسبت معنى حرفى به اسمى است که در مراحل سه گانه از آن بى نیاز نیست، هم در مقام تصور و هم در مقام تحقق و هم در مقام دلالت و حکایت، وابسته به او است. از این بیان روشن مى شود که گفتار نویسنده آن جا که مى گوید: «اعتقاد به علل طبیعى جهان را به صورت یک دستگاه کامپیوتر جلوه مى دهد که در مراحل بعدى از سازنده و تغذیه دهنده بى نیاز مى شود»، چقدر دور از حقیقت است.

ما در نوشته هاى دیگر به تفصیل در این باره سخن گفته ایم، در این جا به دو مطلب اشاره مى کنیم:

نخست این که: آیات الهى به تأثیر موجودات به اذن الهى تصریح مى کنند، از این جهت نباید یک چنین عقیده را مخالف قرآن شمرد. ما از میان آیات که حاکى از وجود نظام سببى و مسببى است فقط به یک آیه بسنده مى کنیم، آن جا که مى فرماید:

«…وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بهِ مِنَ الثَّمراتِ رِزقاً لَکمْ».(بقره/۲۲) «از آسمان آب فرود آورد و به سبب آن میوه هایى را (از زمین و درخت) بیرون آورد تا روزى شما باشد».

در این آیه که به عنوان نمونه بیان شد، حرف «با» در کلمه «به» گواه روشن بر تصدیق قرآن، سببیت آب در روییدن گیاهان و درختان و در آمدن میوه ها است.

دوم این که: الهى و مادى هر دو بر روابط موجودات صحه مى گذارند، ولى آنچه که این دو مکتب را از هم جدا مى سازد، استقلال و عدم استقلال علل و روابط است، الهى مى گوید وجود اسباب و مسببات و پیوند علّى و معلولى همه و همه تجلى وجود خداست، در حالى که مادى بر اصالت و استقلال همگى معتقد است و اگر بنا است سخن گفته شود، باید این دو نظریه به صورت علمى بررسى شود و گرنه نفى تأثیر و روابط علّى و معلولى از موجودات طبیعى هم مخالف قرآن است و هم مخالف تجربه گسترده بشر در طول تاریخ.

در برخى از آیات به صورت زیبا هر دو نسبت وارد شده است، آن جا که مى فرماید:

«…وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللّهَ رَمى…».(انفال/۱۷) «آنگاه که تیر انداختى، تو تیر نینداختى، بلکه خدا تیر انداخت».

در این آیه در حالى که افکندن را فعل پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى داند، ولى آن را نفى مى کند و به خدا نسبت مى دهد. طبعاً مفاد این اثبات و نفى تناقض گویى نیست، بلکه تبیین واقعیت یک نسبت است و آن این که هر کارى که انسان انجام مى دهد، او در انجام آن کار مستقل نیست و فاعل مستقل که وجود و قدرت از او سرچشمه مى گیرد خدا است.

در پایان نکته اى را یادآور مى شویم و آن این که چگونه مى شود همه افعال انسان را فعل مباشرى خدا دانست، در حالى که برخى از افعال در تحقّق خود به اعمال عضو خاصى نیازمند است؟ خوردن و نوشیدن بدون جهاز خاص ممکن نیست. به دیگر سخن: یک رشته نسبتهایى است که مقوّم آن اعضاى بدن انسان است و منهاى آن اعضا آن نسبتها محقّق نمى شود، چگونه مى توان این افعال را که زاییده فعالیت یک رشته اعضا است، فعل مستقیم خدا دانست.

نتیجه این که: نظام آفرینش با روابط ویژه اى که دارد و با تأثیر و تأثرى که بر آنها حاکم است، همگى از نظر حدوث و بقا، قائم به خدا بوده و هر نوع فعل و فعالیت به اذن و فرمان او صورت مى گیرد و اعتقاد به نظام علت و معلول نه تنها مخالف توحید نیست، بلکه تأکید کننده آن است. نادیده گرفتن نظام على و معلولى منتهى به سست جلوه دادن براهین عقلى اثبات وجود خدا مى شود.

عدد ابجدی: 731

الخالق به معنی آفریننده ی اشیاء می باشد و مداومت بر آن برای استحکام و نورانی شدن قلب مؤثر است

در بعضی کتب است که هر کس این اسم را بسیار گوید خداوند متعال او را به علوم حِکمیّه و معارف الهیه و دقایق معانی مطلّع گرداند

اگر کسی پنج هزار و صد و ده مرتبه این اسم را بخواند هرچه از خدا بخواهد فی الحال مستجاب گردد و همراه داشتن این مربّع نیز فواید بسیار دارد:
 

180

193

190

187

191

186

181

192

185

188

195

182

194

183

184

189

مفهوم الخالق :

از مادّه «خَلق» (بر وزن حلق) در اصل به معنی «اندازه گیری» است. هنگامی که یک قطعه چرم را برای بریدن، اندازه گیری می کنند، عرب واژه «خلق» در باره ی آن به کار می برد و از آنجا که در آفرینش مسأله ی اندازه گیری بیش از همه چیز اهمیت دارد این کلمه خلق درباره ی آن به کار رفته است.

این واژه از اسمای خداوند و به معنی «آفریننده» می باشد که لفظ صریح آن نُه بار و صیغه ی مبالغه ی آن «خلّاق» نیز دوبار در قرآن کریم ذکر شده است. بنابه گزارش فخررازی این واژه در برخی از آیات به معنی تقدیر و در برخی دیگر به معنی ایجاد و ابداع است.

همچنین به دلالت آیه ی «بدیع السموات و الارض» خلق آسمانها و زمین به معنی ایجاد و ابداع آنهاست.

توصیف غیر خداوند تبارک و تعالی به «خالق» به معنای هستی بخش جایز نیست، ولی به اذن حقتعالی و با گرفتن فیض از جانب او خلق به معنای تصرّف در تکوین و ولایت تکوینی امکان پذیر است. چنان که وقتی می فرماید: «فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقینَ» یعنی صحیح است که غیرخداوند را هم به خالق بودن توصیف کرد. همین طور درباره ی حضرت عیسی (علیه السلام) آمده است: «به درستی که من خلق می کنم برای شما از گِل، مانند صورت مرغی». شک نیست نوع خلقت عیسی (علیه السلام) ابداع و ایجاد نبوده است بلکه از گِل، صورت مرغی را ساخته است سپس از مبدأ فیض افاضه ی روح به هیأت طیر درآمده است.

کلمه ی «خلق» به معنی اندازه گیری و صنعت درباره ی غیر خداوند صادق است، ولی البته «خلق خدا» با خلق غیر او از جهات گوناگونی متفاوت است.

خداوند مادّه و صورت اشیاء را می آفریند. در حالی که اگر انسان بخواهد چیزی ایجاد کند تنها می تواند با استفاده از مواد موجود این جهان، صورت تازه ای به آن ببخشد. مثلاً از مصالح ساختمانی خانه ای بسازد، یا از آهن و فولاد، اتومبیل یا کارخانه ای اختراع کند. از سویی دیگر خلقت و آفرینش خداوند نامحدود است و او آفریدگار همه چیز است.

منبع : شریف کاشانی، ملاحبیب الله؛ (1383)، خواص و مفاهیم اسماء الله الحُسنی(نامهای زیبای خداوند)، ترجمه ی محمدرسول دریایی،

,الخالق,الخالق البارئ المصور,الخالق Meaning,الخالق الناطق,الخالق بالانجليزي,الخالق اعظم من المخلوقين,الخالق الشريك مع الاب,الخالق المصور,الخالق البارئ المصور معنى,الخالق يرزقني عبدالله المهداوي,الخالق البارئ المصور اسماء الله الحسنى,الخالق البارئ المصور له الأسماء الحسنى,الخالق البارئ المصور الغفار,سبحان الخالق البارئ المصور,المتکبر الخالق البارئ المصور الغفار,تفسير الخالق البارئ المصور,شرح الخالق البارئ المصور,هو الله الخالق البارئ المصور المنشاوي,خالق Meaning,خالق Meaning In Urdu,خالق Meaning In Malayalam,عبد الخالق Meaning,خالق Meaning In Arabic,الخالق الناطق انت,سبحان الخالق الناطق,معنى الخالق الناطق,يابت هو الخالق الناطق,حكم قول الخالق الناطق,ما معنى الخالق الناطق,خالق بالانجليزي,خارق بالانجليزية,عبد الخالق بالانجليزي,سبحان الخالق بالانجليزي,ابداع الخالق بالانجليزي,اسم الخالق بالانجليزي,اسم عبدالخالق بالانجليزي,سبحان الله الخالق بالانجليزي,خالقها بالانجليزي,الخالق المصور المستوى الثالث,الخالق الباری المصور,المصور الخالق البارئ,سبحان الخالق المصور,معنى الخالق المصور,الله الخالق المصور,هو الله الخالق البارئ المصور معنى,ما معنى الخالق البارئ المصور,معنى اسم الله الخالق البارئ المصور

برگرفته از سایت ملکوتی ها

*******************************

بازنشر : سایت دعا 786 سایت بزرگ ذکر و دعا و فال و تعبیر خواب و باستان شناسی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.