طلسم اسم اعظم شیخ بهایی,اسرار و رموز طلسم اسم اعظم شیخ بهایی

شعر و مثنوی اسم اعظم شیخ بهایی و رموز طلسم شیخ بهایی در قطعه شعر مثنوی در سایت دعا 786

در این پست از سایت ذکر و دعا و تعبیر خواب doa786.com طلسم اسم اعظم شیخ بهایی,اسرار و رموز طلسم اسم اعظم شیخ بهایی را قرار دادیم . مثنوی رموز اسم اعظم شیخ بهایی که در آن شیخ بهایی به صورت رمز گونه به اسم اعظم پرداخته است . طلسم اسم اعظم شیخ بهایی درون اسن مثنوی و شعر موجود است . سایت دعا 786 …

رموز اسم اعظم شیخ بهایی,اسم اعظم خداوند شیخ بهایی,طلسم اسم اعظم شیخ بهایی,اشعار اسم اعظم شیخ بهایی,اسم اعظم و شیخ بهایی,دانلود کتاب اسم اعظم شیخ بهایی,اسم اعظم از دیدگاه شیخ بهایی,اسم اعظم در کشکول شیخ بهایی,طلسم شیخ بهایی برای حرم امام رضا,طلسم شیخ بهایی برای گنج,طلسم شیخ بهایی برای ثروت,طلسم شیخ بهایی برای اصفهان,طلسم شیخ بهایی برای محبت,طلسم شیخ بهایی برای ازدواج

طلسم اسم اعظم شیخ بهایی,اسرار و رموز طلسم اسم اعظم شیخ بهایی

اسم اعظم شیخ بهایی,طلسم شیخ بهایی در مثنوی,مثنوی شعر طلسم شیخ بهایی,مثنوی شعر اسم اعظم شیخ بهایی,طلسم شرف الشمس شیخ بهایی,خواص و فضیلت طلسم اسم اعظم شیخ بهایی,طلسم انگشتر اسم اعظم شیخ بهایی,اسرار و رازهای اسم اعظم شیخ بهایی,کشف رموز اسم اعظم شیخ بهایی در شعر مثنوی

طلسم اسم اعظم شیخ بهایی,اسرار و رموز طلسم اسم اعظم شیخ بهایی

مثنوى رموز اسم اعظم

اشاره

سه قطعه و مثنوى در حلّ رموز اسم اعظم؛ به سه طریق اصغر و اوسط و اکبر، و خاتمه در ذکر مفتاح (کلید) آن از اسماء ثلاثه (هُوَ الواحِدُ الاَحَدُ).

شرح مُجمَل صورت نقش طلسم شرف شمس:

صفر و سه الف، کشیده مدّی بر سر
میمی کژ و کور و نردبانی بر در
پس چار الف است و هاء و واوی دُمْسَر
این است یقین، اسم خدای اکبر

شرح مفصّل صورت نقش طلسم شرف شمس:

هست منقول از امام اُمَم
شاه مردان و بَحرعلم وکرَم
خبر معتبر، که هست در او
صورت اسم اصغر اعظم
کَفعَمی ذکر کرده در مِصباح
لیک، بر حاشیه نموده رقم
ابن عبّاس، نظم کرده و ِ را
آن پسرعمّ سَیّدِ عالـَم(ص)
عربی بود لفظ آن ابیات
ترجمه کردمَش بلفظ عجم:
اوّلی خاتَمی همی باید
که بُوَد پنج گوشه آن خاتم
لیک شرط نوشتنش اینست
که نراند بر آن دوبار، قلم
بنویسد عقیب آن سه الف
که صد و یازده بُوَد به رقم
برسر هرسه چون سِنان مدّی-
بکشد، آنچنان که نبوَد خم«1»
بعد از آن میم بی دُمی باشد
که بُوَد کور و چشم او بر هم
پس بُوَد نردبان، سه پایه ای
که نباشد از آن زیاد و نه کم
بعد ازآن چارالف بُوَد هم سر
چو اَنامِل«2»ستاده پهلوی هم
پس بُوَد هاء و بعد ازآن واوی
کو بُوَد کج به هیأت مِحجَم«3»
سیزده حرف باشد این صورت
هر یکی در صفا چو باغ ارم
چار حرف وی است از تورات
چار از انجیل عیسی«4» مریم
پنج حرف دگــر ز قرآن است
اسم اعظم همین بُوَد؛ فــَافهَم!
ای توئی حامل چنین اسما
ایمنی از همه بلا و سَقـَم
نگزد مار و عقربت هرگز
نشوی تا تویی«6» غمین و دِژَم
از وبا و عِلـَل«8» تو آزادی
وز تب و درد و جمله اَلَم

شرح خواصّ این طلسم کبیر، که اسم اعظم صغیر است:

قفل هر کار، گشائی بمراد
گردی از فیض مُدامش دلشاد
هیچ علمی بتو مشکل نشود
یکزمان حق زتو غافل نشود
چون”سکاکی” بطریقی دیگر
داده از حالت این اسم خبر
راز آثار حروفش، به تمام
نتوان گفت، مبادا که عوام –
مُطَّلع گشته بدان کار کنند
خلق را بیهُدَه آزار کنند
خواهش من بُوَد از اهل کمال
چو بیابند ازین اسم مجال
نروند از ره انصاف بدَر
وز بد‌ی ها بنمایند حذر
درعمل عزم بدیها نکنند
نیّت صدمه و ایذا نکنند!

یا جلیل یا جمیل – اسم اعظم وسیط

– در اسرار حرف جیم، که جلوه جامع صفات جمال و جلال خداوند کریم است:

نزد اهل خرَد این هست عیان
حرف جیم و عدد اوست چو جان
آن یکی، وصف اله است و جمال
وین یکی، نفی صفات است و جلال
ای دو عالَم به یک امر از تو تمام
جسم و جان از تو به تنسیق و نظام
همه از جُودِ تو دارند وجود
رو بذات تو به نجوا و سجود
جام جَمجاهِ جلالست جهان «2»
جلوه ی جان و جمالست جوان
فرَج و فجر و جـِنان«3» جاوید
جفت و زوجست و زِ جمعست امید
جَذر ِ مجهول ز جفر است و ز جبر«4»
هر دو گنج آیدت از رنج، وَ صبر
تو ز جغرافی و از علم نجوم
بشو محظوظ ز انواع علوم
ز جواهر، تو چو فیروزج و جَزع
چو زَبَرجَد، دُر و مَرجان کن نزع
گنج اسرار الهی جیم است
جامع جوهر جاهی جیم است
اسم اعظم که بسی پراثر است
دیده ها جمله ازآن بیخبر است
اوّلش جیم و چهارم لام است
سِیّـُمَش حرف دل ایّام است«5»
بال جبریل، دوحرفست؛ بجوی!«6»
زِ رُخ «جَم» بری از اسمش بوی!«7»
عدد «جیم» چو «احمد» باشد«8»
برترین خلق، «محمد» باشد
که ز ما باد بر او بس صلوات
و بر آن آل ِ رَفیع الدَّرَجات

رموز اسم اعظم – اسم اعظم کبیر

در بیان رموز اسم اعظم – که قطره ایست از یم(دریای) اسم اعظم حقیقی اجلّ اکرم:

اى دو عالـَم به یک امر از تو تمام
کائنات از تو به تنسیق و نظام
هر چه برخاست از این تِسع بساط
و آنچه پیداست از این هفت رِباط
همه از جُود تو دارند وجود
پیش ذاتت برکوع و بسجود
چون بهستى ز تو در آثاریم
چشم بر لطف عمیمت داریم
نزد اهل خرد و اهل عیان
حرف، جسم و عدد اوست چو جان
یعنى اسماء حروف ار نبُوَد
سِرِّ دَعوات«1» مقرَّر نشود
اثر اسم به هر اندازه
گر بخوانند بهَر آوازه
هیچ شک نیست که در اسرع حال
به اجابت برسد بى اهمال
گنج اسرار الهى حرف است
گوهر مخزن شاهى حرف است
سى و شش حرف که در گفت و شنید
کس به پایان رموزش نرسید
اثرش نامتناهى به دوام
منتفع زو چه خواص و چه عوام
شارع عالـَم خاص ِ جبروت
فاتح عالـَم مُلک لاهوت
سَر ِ ناسوت از آن در خطرست
جان مَلکوت«2» از آن در حذرست
نطق هر ذره از آن در قالست
داند آن هر که ز اهل حالست

هر چه پیداست در این دَیر ِ دوراه
نیست بى جلوه ی اسماء اللّه
بس اثرهاست در این عالم خاک
که کنند اهل معانى ادراک
اسم اعظم که نهان از نظرست
عقل ها جمله از آن بى خبرست
اَلف«1» و یک نام که دارد دادار
هر یکى فائده اى را در کار
یک از آن داشت یکى پیغمبر:
پدر ِ مادر ِ موسى، از بر «2»
مادر موسى ِ عِمران چون زاد
پدر، آن نام به دختر بنهاد
لیک میداشت نهان از همه کس
پدرش بود از آن واقف و بس
تا به فرمان خداوند جهان
یافت عِمران، شرفِ وَصلت آن
شد از آن اسم مقدس آگاه
که بُوَد اعظم اسماء اللّه
گفت: یا رب! به صفات این اسم
بحَق ِ«3» حرمتِ ذات این اسم
که مرا دِه پسرى با مقدار
صاحِب معرفت و علم و وَقار
نبى ِ«4» مُرسَل خود ساز او را
در همه باب تو بنواز او را
داد او را پسرى ربّ جلیل
که زد او جامه ی فرعون به نیل
نوح از برکت این اسم و صفات
یافت از مهلکه ی آب نجات
موسى«5» از پرتو این اسم به طور
یافت گفتار تجلى با نور
عیسى«5» این اسم چو برخواند، اموات
یافتند از اثر اسم، حیات
هرچه در عالـَم«6» از این اسم بپاست
زانکه این اسم کنوز الاسماست
این دُر از نـُه صدف اسرار است
بى بدل چون گهر شَهوار است
وه، چه اسم است! که بسیار کسى
نیستش بر سِر ِ این دسترسى

خاصِیَتهاش ندارد پایان
عارفانند به آن، دانایان
وضع آفاق ز نیک و بد حال
زان توان یافت به سَنج اِجمال «1»
اسم خاصى استکه اسرار جهان
هست در کنز حروفش پنهان
کس چه داند که چه اسرارست این
خاصه ی«2» زُمره ی ابرار است این
لفظ این اسم چو تکرار کنى
چون به آداب و عدد کار کنى «3»
قفل هر کار گشائى به مراد
گردى از فیض، مُداماً دلشاد
چهارده نفع رسانـَد این اسم
اوّلین، آنکه گشائى تو طلسم «4»
دشمنت نیست شود چون سیماب
بند گردد به دمیدن، سیلاب
گر بخوانى ز سَر ِ صدق و یقین
کشف گردد همه ی گنج زمین
جنّیان با تو مُصاحب گردند
اولیا ، جمله به تو پیوندند
جمله خلق سر افکنده تو
قیصر روم شود بنده تو
همه خلق مطیعت گردد
کیمیا نیز نصیبت گردد
هیچ علمى بتو مشکل نشود
یکزمان حق ز تو غافل نشود
متصل با لب خندان دل شاد
دین و دنیاى تو گردد آباد
لیک، هرکس بطریقى دیگر
دارد از حالت این اسم خبر
سِرّ اسماء حروفش بتمام
نتوان گفت؛ مبادا که عوام –
مطّلع گشته بدان کار کنند
خلق را بیهُده آزار کنند
امر خاصان نتوان گفت بعام
تا نیابد اثرش جاهل خام
خواهش من بُوَد از اهل کمال«1»
چو بیابند از این اسم مجال
نروند از ره«2» انصاف به در
وز بدى ها بنمایند حذر
در عمل عزم بدى ها نکنند
نیّت صدمه و ایذا نکنند
هرکسى داده ازین اسم نشان
بطریقى که بر او گشته عیان
«بُوخِوا» گفت حق اندر تورات«3»
در صُحُف خواند خدایش «بُخوات»
حَنـَّه«4» در سوره انجیل بخوان
بحقیقت که هم اینست و هم آن
خوانده طَیسوم«5» دگر یک«6» قیّوم
مغربى گفت که هست او هَیّوم«7»
هست مشهور عرب «بَرجانه»
عجمى گفت و ِرا«8»«بَرخانه»
دیلمى کرد رقم: «کافـَلنا»
باز جمعى دگرش: «راحَلنا»
«نجیَه»«9» قوم دگر«جاهِرشا»«10»
هست «بوخانه» دگر «طاهِرشا»
در احادیث و روایات و خبر
هر یکى راست طریقى دیگر
گر چه این اسم بسى مشهور است
لیک، اینجا نه چنین منظور است
سال عمرم چو به آخِر برسید
فِکرَتم پرده از این رمز کشید
از ذخایر که کنون الاسماست
بنده این اسم بر آوردم راست
بهر آسانى ارباب طلب
کردم این کار بقانون ادب
خواستم تا که درین علم بکام
بنهم بر قدم مردان گام
لِلـَّهِ الحمد، که توفیق احد
داد، از این هنرم، فیض مدد
من در این علم بسى بردم رنج
تا طلسمات گشوم زین گنج
سَر ِاین گنج گهر بگشودم
گوهرش بین که عیان بنمودم

گوهر از کان ِ عمل بنمودم
پرده از چهره او بگشودم
مزد مردى که از این مَعدِن خاص
گوهرش را چو بیابد به خواص
عمل خیر به بنیاد کند
از «بهائى» بدعا یاد کند
غرض اینست که ارباب طلب
نبرند از پى مقصود تعب
این قواعد چو سراسر خوانند
بهر ما فاتحه اى بر خوانند
چون از این اسم بیابند اثر
نروند از ره انصاف به در
ایکه خواهى بُوَدَت عقل و عمل
تا شود مشکل از این عِلمَت حل
گوش جان باز کن و دیده دل
تا کنم بهر تو حلّ، این مشکل
گر ترا میل به تقریر من است
برگشا گوش! که وقت سخنست
سخنم گوهر گوش دل کن
گوهر گوش ِخرَد حاصل کن
اگر از علم ولیّ اللّهى «1»
بى تعلّم، سَبَقى میخواهى
بهر طلاّب از این نسخه ژَرف
کاملان راست در او چند شگرف
من از این طایفه دارم سَبَقى
خوانده ام در بر ایشان ورقى
در رموزات که فکرم جلى است
از عطاهاى نبىّ و ولى است
هست در مصحف ما بعد سه “میم”
در میان هاى سُوَر در حامیم «2»
عددش با سُوَر قرآنى «3»
مُتساویست اگر میدانى
هشت حرفست بترتیب و نظام
بسط حرفیـش چهل گشته تمام
لفظ او«4» نوزده از روى جُمَل«5»
هست چون مدخل باسط به عمل
اوّلش«6» میم و چهارم لام است
سِیّـُمش شهره در این ایام است
طا بود آخِر شش حرف در او
نکته سنجی بکنی گر نیکو«7»
در سه جا مصدر اسمش دال«8» است
در سَر ِ آیه اى از اَنفال است
اولش هفده و آخر سین است
متصل در وسط یاسین است
قلب او باعث خوشحالی هاست
فتح و نصبش همه با نور و ضیاست
شامل کلى اَدوار حروف
جامع علّت آثار حروف
عدد«1» بینه اش هفتاد است
این هم از قاعده استاد است
خواهم«2»آن دل که بیابد این رمز
نکته فاش رموزات به غمز «3»
اى «بهائى» چو تو این کشف رموز
کردى و یافتى آن نقدِ«4» کـُنوز«5»
بیش از این کاشف این راز مباش
راز پنهان کن و غمّاز«6» مباش!
هر که اهلیّت این کارش است
به دعا حاصل ازین حالش هست«7»
دم فرو بند که نا اهل شریر
نشود زین روش خاص خبیر
من به توفیق خداوند غفور
طالبان را بنمودم دستور
اصل و فرعش بنمودم به رموز
فاش کردم به همه، نقد کنوز
خواهش ما بُوَد از اهل کمال
چو گشایند ز هم این اَقفال
به «بهائى» همه از صدق و صفا
بکنند از سر اخلاص، دعا

برگرفته از سایت دعاگو

*******************************

بازنشر : سایت دعا 786 سایت بزرگ ذکر و دعا و فال و تعبیر خواب و باستان شناسی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.